حاج حسین را با خواندن تاریخ شفاهیاش شناختم، اما شناختی مختصر و مجمل. مسئول انتشارات بودم و باید کتاب را قبل از چاپ میخواندم. از کاری که در کردستان با خانوادههای ضدّانقلاب کرده بود به وجد آمدم. خیلی خوشم آمد. خودش و کارش به دلم نشست. پیش خودم گفتم چقدر دل داشته! چه خطری کرده! چه اعتمادبهنفسی داشته! چه اطمینانی به مردم کُرد کرده! صف خانوادهی ضدّانقلاب را ازافراد مسلح کومله و دموکرات که اسلحهبهدست، پاسدار و ارتشی و مردم عادی را به گلوله میبستند جدا کرده. پیش خودش و خدای خودش گفته: گیرم که مرد خانه ضدّ انقلاب باشد، خانوادهاش، زن و بچهاش، چه گناهی دارند؟
حاج حسین را با خواندن تاریخ شفاهیاش شناختم، اما شناختی مختصر و مجمل. مسئول انتشارات بودم و باید کتاب را قبل از چاپ میخواندم. از کاری که در کردستان با خانوادههای ضدّانقلاب کرده بود به وجد آمدم. خیلی خوشم آمد. خودش و کارش به دلم نشست. پیش خودم گفتم چقدر دل داشته! چه خطری کرده! چه اعتمادبهنفسی داشته! چه اطمینانی به مردم کُرد کرده! صف خانوادهی ضدّانقلاب را ازافراد مسلح کومله و دموکرات که اسلحهبهدست، پاسدار و ارتشی و مردم عادی را به گلوله میبستند جدا کرده. پیش خودش و خدای خودش گفته: گیرم که مرد خانه ضدّ انقلاب باشد، خانوادهاش، زن و بچهاش، چه گناهی دارند؟